نویسندگان
تبلیغات
کد HTML تبلیغ
WELCOME
 قسمت چهارم: سربازی ام با اینکه در جنگ وگلوله و مین و خمپاره بود روزگار خوش و سرگرم کننده ای بود با اینکه خیلی ها را از دست دادیم دوستانی را هم یافتیم اما بعدها دیگر نتوانستیم همدیگر را ببینیم ، هرکدام رفتیم در یک گوشه ای از زمین و شروع کردیم به بازی نقش […]
 قسمت سوم : قلم را می کنم داخل مغزم تا دوباره بالا بیاورم ؛ بیاورم و بگویم : کم کم دارم روی زمین غریبه می شوم اما دریا و آسمان دوستان همیشگی ام خواهند بود ابرهای سیاه و بارش های باران هم همینطور . شالیزارها ؛ زنان تا کمرخم شده ؛ زالوهای چسبان به پاها […]
  قسمت دوم : تمام اینا هنوز تو کله ام هستند و هنوز نتوانسته ام درمانش کنم هنوز تصاویرم با تقی و محمد و سعید و عبدالرضا و حمید در اتاقهای گلی با سقف پوشالی خانه کریم که درس می خواندیم در ذهنم وول می خورند همین یک ماه پیش در شنبه بازار دیدمش چقدر […]
  قسمت اول : دلم میخواست انگشتم را بکنم تو کله ام و بالا بیارم همه این سالهای رفته را حالم بد بود خیلی بد . مغزم دچار تهوع شده بود .تصویر عیسی آمد جلویم که داشتند رویش خاک می ریختند یاد مردادسالی افتادم که همه از خانه هاریخته بودیم بیرون باد و رعدوبرق شدید […]
مقدمه: بالاخره همه چی دست به دست هم دادند وکشاندنم به بیمارستان برای آنژیو و بعدش هم بالون زدن شاید هم اوضاع آنقدر بد نبود اما امورات پزشک و بیمارستانی که سهامدارش بود باید می گذشت . گفتم همه دست به دست هم دادند آره آلودگی این ابرشهر نکبتی که هیچ وقت مهرش به دلم […]
    تکیه دادم به پشتی و ولو شدم،خسته شده بودم . اما زنم همان طور داشت هنوز غر می زد چه می دونم حرف می زد شاید هم … حرفاش همه تکراری بودند ، بارها شنیده بودم.جالب بود دقیقاً شبیه دیالوگ سریالهای تلویزیونی.خسته ام کرده بود.داشتم متوجه می شدم که ازش دارم تنفر پیدا […]
  (با تشکر از خانم اصلانی که ماجرای سیلی خوردن از پدر بزرگش در یک شب نزدیک سال نو را برای کسی تعریف کرد و گفت تاحالا به زبان نیاورده ام که خدا بیامرزدش. و شد این قصه) بیرون برف به شدت در حال بارش بود ، برف زیباست اما برای ما در آن سال […]
  چندی پیش و در آخرین روزهای ماه مبارک رمضان سایت وزین کرکان عکسهایی از درو برنج گذاشت و من رفتم به سالهایی دور سالهایی که حمل برنجهای درو شده از مزارع به خانه ها با اسب صورت می گرفت.داشتم اسبها را می دیدم که آرام آرام در کوچه ها می رفتند و پوزه بندی […]
  آقای طاهری مدیریت محترم سایت آبکنارما اعلام نموده بودند از اولین ها یتان بنویسید.ایده های خوبی می دهند که بار اول در مورد اولین ماشین بود و از قضای روزگار اولین ماشینهایمان یکی بود و آن هم ژیان که داستانش را نوشتم و حالا از اولین سفر م می نویسم که به صورت پراکنده […]
  بله مسافرین ایستگاه می خندیدند .خدارا شکر که باعث شادی و خنده تعدادی شدم،ترمز کردم تا ایمان و شین سوار شوند و بعد راه افتادیم .یادم رفت بگویم که برگه ای هم نوشته بودم فروشی و چسبانده بودم پشت شیشه عقب.آمدیم و رسیدیم به عوارضی که ابتدای اتوبان تهران کرج بود، تا آمدم پول […]
  در همان شمال قرار و مدار بازدیدهای عید از اقوام ساکن تهران را با خواهرها که آن موقع مجرد بودند گذاشته بودیم. رخش را از دم خانه پدر خانمم آورده بودم خانه و خواهرها که برای بازدید عید آمدند خانه ما فردا صبح همه سوار ژیان شدیم و ضبط قرمز را هم برداشتیم و […]
  کمک حال خوبی بود هر چند کوتاه مدت و با دردسر و اذیت کردن های فراوانی که داشت . با پارتی ایمان را گذاشته بودیم مهد کودک یک شرکت داروسازی واقع در جاده مخصوص کرج و در خیابان پشتی آن هم شرکتی که در آن کار می کردم واقع بود.من صبح ها ایمان را […]
  با کمک برادر زنم توانستیم یک ژیان بخریم با قیمت ۱۲۰ هزارتومان. از ذوق داشتن ماشین حال خوشی داشتیم و آنقدر گرم بودیم که متوجه نبودیم یارو قورباغه را با یک رنگ زیبا به جای بلبل به ما انداخته و ایمان خوشحال تر از ما بود و به آن می گفت ژیان بابا .حدود […]
  تقدیم به افسانه زندگیم گاهاًوقتی انسانها به یک جایگاه و موقعیت و مقامی که می رسند بدون در نظر گرفتن چگونه رسیدن به آن موقعیت گذشته را از یاد می برند.اما ما همیشه در حال شکر گذاری هستیم که زمانی در اوایل ازدواج دو اتاق داشتیم که آشپزخانه اش چند پله می خورد و […]
  تقدیم به یک آشنا ( سمیه . م ) اعصابم از دست خواهرم و ننه داغان شده بود . ما سه نفر در ایوانی که تبدیل به اتاق شده بود می خوابیدیم . دوتا درخت سیب جلوی حیاط ؛ که شاخه هایش تا شیشه های ایوان اتاق خود نمایی می کردند شده بودند مایه […]
با سلام و خسته نباشید خدمت دوستان این بار تصاویری از روستای زیبای کپورچال برایتان آماده نموده ایم زحمت این عکسها را اقای احمد جوی عزیز بر عهده داشته ؛ عکسهای زیبایی از ساحل کپورچال و گلهای این روستا امید است که از دیدن این تصاویر لذت برده باشید             […]
  بندرعباس آقای اسدی همانطور زل زده بود به چشمهام و دوباره پرسید : مطمئنی سید؟ناخودآگاه داشتم تحت تاًثیر قرار می گرفتم و منصرف می شدم، اما گفتم نه آقای اسدی بیشتر از دو ساله که از زن و بچه ام دور شده ام، دیگر ماندن برایم سخت شده، برای دختر بزرگم هم خواستگار پیدا […]
با سلام و خسته نباشید خدمت شما دوستان عزیز سری دوم عکسهای کپورچال  از طبیعت و دریا کاری از آقای احمد جوی کپورچالی خدمتان ارائه میگردد امیدوارم از دیدن عکسها لذت برده باشید               عکاس: آقای رحیم احمدجوی کپورچالی منبع: سایت کرکان بندرانزلی
با سلام خدمت شما دوستان اگر از خوانندگان این سایت هستین تاکنون داستانهای زیادی از آقای احمد جوی عزیز در سایت  مشاهده نموده اید اینار آقای احمد جوی در سفر به زادگاهش روستای کپورچال تصاویری هم تهیه   و برایمان ارسال نمودند که برای استفاده سایر دوستان که از زادگاه خود روستای کپورچال دور بوده […]
  پولهای سید به موقع و زیاد می رسید فکر کنم بنده خدا تمام سعی و تلاشش را داشت می کرد شاید بیشتر از توانش در دو نامه قبلی گفته بود و خیلی هم تاکید کرده بود که سعی کن کمتر خرج کنی و بیشتر پس انداز تا وقتی برگشتم سرمایه ای باشد برای شروع […]
  دست روی جیبش گذاشت و بودن چاقو حس خوبی را به اش داد ؛ ازنفرت پر بودوقتی قیافه و هیکل عارف را مجسم میکرد در ذهنش داشت با چاقو به نقاط مختلف بدنش ضربه می زد . روی ماسه ها دراز کشید و به آسمان چشم دوخت . آسمان پر از ستاره و شهاب […]
  شش ماه بود که از خانه زده بودم بیرون ودر این هوای گرم وشرجی که واقعا” طاقت فرسا بود درحال کارکردن بودم لحظه پیش بود که آقای اسدی صدایم کرد و گفت : مرد مومن حواست هست داری چه کار میکنی ؟ شبها تاساعت هشت روزهای جمعه و تعطیل همیشه سرکاری ؛ خسته نمی […]
  کم کم حالمان داشت بهتر می شد. با اولین پولی که سید فرستاد به زندگیمان یک سرو سامانی داده بودم، اول کمی از بدهکاری که به حاج جعفر بقال داشتیم را دادم و گفتم سید برای کار رفته به بندر عباس و در هر نوبت که برایمان پول بفرستد من هم کم کم بدهی […]
    یک ماهی میشه که بویش را می شد حس کنی و فرشهای آویزان از پشت بامها و آدمهای آویزان شده از در و پنجره قوطی کبریتها که به نام آپارتمان معروف شده اند و قدر و قیمتی برای هرمترش پیدا کرده اند که دود از کله آدم بلند می شود. به شناسنامه های […]
  بالاخره تصمیمم را گرفتم،یک چیزهایی شنیده بودم که اکر بتوانم خودم را تا بندر عباس برسانم حتماً یک کاری پیدا خواهد شد. دیگر تاب ماندن در محل را نداشتم ، به نانوا و بقال و چند نفر دیگر بدهکار بودم و روی روبرو شدن با آنها را نداشتم و از طرف دیگ دیدن بچه […]
    من از باران این شهر نفرت دارم.تا اندازه ای که وقتی می بارد دلم می خواهد زانو بزنم و التماس کنان بگویم بس است ،نبار…… تمام شب را بیدار بودم ، نماز را که در ایوان خواندم همانجا روی سجاده نشستم و به باران که به شدت درحال باریدن بود نگاه می کردم.دیشب […]
  چه آسمان قشنگی برای من چیدی                 چه خوابهای قشنگی برای من دیدی چه کار خوبی کردی که بی هماهنگی            برای خلقت من از خودم نپرسیدی تعطیلات آخر ماه صفر باعث شد تا برای فرار از این هوای گند و آلوده که […]
روستای کپورچال در مسیر جاده انزلی به آستارا قرار دارد حدود ۲۰ کیلومتر که از انزلی خارج شوید به این روستای با صفا خواهید رسید این روستا دارای بازار هفتگی در روزهای دوشنبه دارد و یکی از بزرگترین روستاهای انزلی بشمار میرود تصاویری از این روستا را برای شما دوستان انتخاب نمودیم    . منبع: […]
    آخرای شهریور بود وآماده رفتن به تهران .از جلوی مسجد که رد می شدم ناگهان اگهی ترحیمی را که روی دیوار درب ورودی مسجد بود دیدم ،به صورت گذرا اسم و عکس آشنا آمدو چون باید می رفتم فرصت برای پرس و جوی بیشتر نبود و متعجب از اینکه در این چند روز […]
    ۴شنبه ها میتواند خوب باشد.آن موقع ها ۴ شنبه ها صبح، روز های خوبی بود.روزهایی که آخرین روز هفته بودند برایم.و چقدر دوست داشتنی! بعد تر از آن ۴شنبه ها خوب نبود. یک صبح آمدند گفتند پایت شکسته.آمدیم. دیدیم نشانت نمیدهند. بغض کردیم. نشستیم.۴ شنبه بود. و تو… ! یک ماشین میتواند ۳ […]
آرشیو مطالب
گالری تصاویر
جستجو
مدیریت
سایت کرکان بندرانزلی با دامنه
www.kargan.ir
نیز در دسترس می باشد.
مرحوم تقی کرکانی خان قدیم کرکان

روستای کرکان در منطقه جلگه ای و در کنار جاده کپورچال-آبکنار واقع شده دارای نسق 85 ساله (تاتاریخ 1363 شمسی)بوده و از نظر ثبتی جزء بخش 7 حومه انزلی و سنگ شماره 6 میباشد و مسافتش تا کپورچال 7 کیلومتر و تا انزلی 27 کیلومتر است . . .

تبلیغات
HTML
محبوب ترین مطالب
بازدید از سایت