نویسندگان
تبلیغات
کد HTML تبلیغ
WELCOME

 

 

تکیه دادم به پشتی و ولو شدم،خسته شده بودم . اما زنم همان طور داشت هنوز غر می زد چه می دونم حرف می زد شاید هم …
حرفاش همه تکراری بودند ، بارها شنیده بودم.جالب بود دقیقاً شبیه دیالوگ سریالهای تلویزیونی.خسته ام کرده بود.داشتم متوجه می شدم که ازش دارم تنفر پیدا می کنم.پاکت سیگارم را از جیب پیراهنم در اوردم،سیگاری بیرون کشیدم و با کبریت روشنش کردم.پک عمیقی به اش زدم و در میان دود افکارم داشتند ورق می خوردند و غر زدنهای زنم از من دور و دورتر می شدند .

یعنی من واقعاً یه روزی عاشق این زری شده بودم ، اصلاً باورکردنی نبود ، اما خب شده بودم.

یاد اردشیر افتادم.مرده بود و راحت شده بود. چون آشنایی من با زری همزمان بود با آشنائئ و دوستی با اردشیر که از شمال برای کار به تهران آمده بود و هر دو در یک تولیدی لباس کار می کردیم.حالا که یادم می آید به خاطر این وروره جادو می خواستم خودم و بکشم حالم بد میشه.همان زمان زری را دیدم.یعنی همیشه می دیدمش .به خاطر اینکه تو یه محل بودیم.اما دیدن این دفعه اش فرق می کرد یه جور دیگه دیدمش .نمی دونم چی شد که فکر کردم دوسش دارم وحس کردم عاشقش هستم.اون دوره زمانه بود و انگاری هر کسی باید عاشق کسی باشه ، عاشقا نه مث الانا که همه یه جور دیگه شدن.با فریاد بلندش برگشتم به اتاق و انگشتم که از آتش سیگار داشت می سوختو سرم که از داد بلندش سوخت: اهای مگه باتو نیستم کجائئ ، چیزی زدی ، چرا حرف حالیت نیست.فردا که برا این دختره خواستگار بیاد و پسرت هم از سربازی بیاد زن بخواد می خوای چکار کنی.کار براش سراغ داری ، منو ببین چی می گم خودش هم بیکاره اونوقت چه جوری برا پسره کار پیدا کنه.ای خدا بکش منو از دست اینا راحت شم.
نگاه به صورتش کردم.چشماش برق جوانی را نداشت.زیبائیهاش کجا رفته بود ، برده داده جائی این اخلاق سگی اش رو گرفته.هر چقدر فکر می کنم چه جوری عاشق هم بودیم و برا هم غش و ضعف می کردیم باورم نمیشه ، مث یه خواب و رویا شبیه بود.
یادم اومد هنوز تازه با هم آشنا شده بودیم که سر یک مسئله کوچیک حرفمون شد و من با اردشیر بلند شدم رفتم شمال به روستایشان به نام کپورچال که یک روستای ساحلی بود.دوستاش کنار ساحل آلاچیقی از چوب و کاه درست کرده بودند . من اونجا فقط سیگار کشیدم و آهنگهای عاشقانه گوش کردم و گریه .دوستای اردشیر پرسیدند چه شده برا چی اینجوری شدی .گفتم خاطرخواه یه دختره شدم ، با هم دعوامون شد و اومدم اینجا و آلان دلم برا دیدنش تنگ شده.انگار اونا هم عاشق بودن و درکم میکردند.
دیگه نمی شد بشینم ، کفشو پوشیدم و کاپشن و انداختم رو دوشم و از خانه زدم بیرون.اونم هاج و وج نگم می کرد.و صا داد و بیدادش تو گوشم.از پله ها آمدم پایین سیگار گه ی روشنکردم و رفتم به سمت پارک نزدیک خونه.پس اندازم داشت تموم می شدخیلی وقت بود تولیدی که داشتم به خاطر زیان و ضرر تعطیل کرده بودم.می خواستم کار دیگه ای شروع کنم نشد.
اما داشتم فکر می کردم زری راست میگه .اونم حتماً دوسم داشته که این همه سال تحملم کرده.شاید بازم عاشق هم هستیم اما مشکلات نمیذاره درست همدیگرو ببینیم……..

 

ارسالی : آقای رحیم احمدجوی کپورچالی
ایمیل نویسنده : rak40ea@yahoo.com
منبع: سایت کرکان بندرانزلی

آرشیو مطالب
ارسال نظر جديد
در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی یا گیلکی تایپ کنید.
  • نظرات در ارتباط با همین مطلب باشد در غیر اینصورت از « فرم تماس با مدیریت » استفاده کنید.
  • «مدیر سایت» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور یم.
  • نظرات پس از تأیید مدیریت سایت منتشر می‌شود.



جستجو
مدیریت
سایت کرکان بندرانزلی با دامنه
www.kargan.ir
نیز در دسترس می باشد.
مرحوم تقی کرکانی خان قدیم کرکان

روستای کرکان در منطقه جلگه ای و در کنار جاده کپورچال-آبکنار واقع شده دارای نسق 85 ساله (تاتاریخ 1363 شمسی)بوده و از نظر ثبتی جزء بخش 7 حومه انزلی و سنگ شماره 6 میباشد و مسافتش تا کپورچال 7 کیلومتر و تا انزلی 27 کیلومتر است . . .

تبلیغات
HTML
محبوب ترین مطالب
بازدید از سایت