نویسندگان
تبلیغات
کد HTML تبلیغ
WELCOME

نقش‌پردازی از سلاله مردم‌نگاران پیشگام ایران «هر رفتار کوچک و بزرگ انسان در هاله عطوفت و مهربانی چنان لطیف می‌شود که گویا این رفتار از جمله رفتارها در این کره خاکی نیست» (پورکریم، در نامه‌ای از پاریس) ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری هوشنگ پورکریم مردی افتاده و خاکی بود. ساده می‌زیست، ساده می‌پوشید، و ساده سخن می‌گفت و می‌نوشت. خاک پای مردم کوچه و بازار و خدمت‌گزار مردم ایل و روستا بود. همواره به یاد مردم ستمدیده یک لاقبا بود و از فکر آنها غفلت نمی‌ورزید، با خود پیمان بسته بود که تا جان در تن دارد در خدمت مردم تنگ‌دست و مظلوم باشد.

برای این که پیمان با مردم از یادش نرود همیشه این شعر را زمره می‌کرد: « بشکنی ای قلم، ای دست اگر پیچی از خدمت محرومان سر؟» در مقابل، در برابر گردن‌کشان خود کامه حکومتی، قلدران سیاسی و سرمایه‌داران زورمدار، روحیه‌ای پرخاش‌گر و ستیزه‌جو و قامتی پیوسته برافراشته، و زبان و قلمی تیز و شکننده داشت. سخت پای‌بند خانه و خانواده بود و به نهاد خانواده و قداست و حرمت آن ارج و بهای بسیار فراوان می‌گذاشت. تا هنگامی که ازدواج نکرده بود، همه تلاش او حفظ کانون گرم خانه پدری و حراست از هم‌بستگی و سلامت و شادابی اعضای خانواده بود. وقتی هم که ازدواج کرد، دمی از شعله‌ور نگهداشتن اجاق محبت خانه پدر فارغ ننشست. حرمت «هستی» انسان را در «ساده» و «پاک» و «سربلند» زیستن می‌نگریست. برای او «منصب» و «مقام» و «ثروت» در هر سطح و مرتبه‌اش بها و اعتباری نداشت. اینها را عارضه‌ای می‌انگاشت که چون بخْتَک گلوگیر است. به آن‌ها به دید حقارت نگاه می‌کرد. حیفش می‌آمد که انسان مروارید دانه‌های روزهای باشکوه عمر را بر سر آن‌ها بگذارد و تباه کند. فعالیت‌های علمی ـ پژوهشی پورکریم بیش از بیست سال در اداره فرهنگ عامه، که بعداً گسترش یافت و نام مرکز مردم‌شناسی ایران گرفت، به کار پژوهش مشغول بود. او یکی از پایه‌های استوار این نهاد علمی ـ پژوهشی، و از کارشناسان برجسته و یار و یاور پژوهشگران آن بود. در مردادماه ۱۳۴۹ برای ادامه‌تحصیل به فرانسه فرستاده شد. در پاریس اقامت گزید و در دانشگاه سوربن جامعه‌شناسی روستایی تحصیل کرد. در ۱۳۵۴ با درجه فوق لیسانس در رشته «جامعه‌شناسی روستایی» به ایران بازگشت و تحقیق و تألیف را شروع کرد. در دوره‌تحصیل هر سال به ایران می‌آمد و هم‌کاری علمی و قلمی خود را با مرکز داشت. آثار تألیفی او را، که عمدتاً حاصل پژوهش‌های میدانی در میان مردم روستایی و عشایری ایران در پیش از سفر به فرانسه بود، می‌توان از لحاظ موضوع کلاً به سه دسته: روستاشناسی، ترکمن‌شناسی و شناخت هنرهای عامه، تقسیم کرد. در پژوهش‌هایش در میان روستائیان و عشایر می‌کوشید تا نحوه زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم را به درستی بشناسد و چگونگی شیوه تولید کالا و مناسبات اقتصادی و اجتماعی میان قشرها و طبقه‌بندی مختلف را در یابد و از عوامل عقب‌ماندگی برخی گروه‌ها و قشرها در جوامع ایران، به خصوص جامعه‌های روستایی، آگاهی پیدا کند. نوشته‌هایش بیشتر بازتاب مجموعه دریافت‌ها و شناخت‌های او در این جامعه‌هاست. در همه آثارش روحیه آزادگی و گرایش‌های مردمی و صفات انسان دوستی او و رفاه‌جویی برای عامّه مردم آشکار است. حدود هشت سال با ماه‌نامه هنر و مردم، از انشتارات هنرهای زیبای کشور (وزارت فرهنگ و هنر بعدی) هم‌کاری داشت. نخستین مقاله او با عنوان «نقش و نگارهای ایران» (شماره ۹، تیر ۱۳۴۲) و آخرین مقاله‌اش با نام «دهکده شما» (شماره ۹۸، آذر ۱۳۴۹) در این ماه‌نامه چاپ و منتشر شد. نتیجه پژوهش میدانی او در دهکده الشت مازندران نیز در تک نگاشتی در ۱۳۵۰ شمسی انتشار یافت. هم‌چنان در دوره‌تحصیل در فرانسه و پس از بازگشت به ایران فعالیت‌های پژوهشی و تألیفی خود را دنبال کرد. مقالاتی در زمینه جامعه روستایی و سیاست کشاورزی ایران در ۲ شماره فصل‌نامه مسائل کشاورزی ایران، که سردبیر آن دو شماره نیز بود، نگاشت. رساله‌ای بلند به صورت کتاب زیر عنوان سیاست کشاورزی برای جهان سوم در راه رشد غیر سرمایه‌داری در ۱۳۶۱ شمسی چاپ و منتشر کرد. ۲ مقاله تألیفی و ۳ ترجمه از پژوهش‌های مردم‌شناسان فرانسوی در ایران را نیز در ۳ شماره مجله مردم‌شناسی و فرهنگ عامه‌ایران از انتشارات مرکز مردم‌شناسی که در سالهای ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۶ منتشر شد، به چاپ رساند. او نخستین پژوهش‌گری بود که به مطالعه نقش انگاره‌های عامه بر روی دست بافت‌ها، کاسه و کوزه‌های سفالین و سنگ مزارها پرداخت و رابطه این نقش‌ها را با زندگی و فرهنگ و باورهای مردم و مفاهیم نمادین نقش‌ها را بررسی و تحلیل کرد. همو نخستین مردم‌شناس ایرانی بود که در جامعه ترکمن‌های ایران پژوهش میدانی کرد و حاصل پژوهش‌های خود را در زمینه ساختار اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و نظام‌های خویشاوندی، مذهبی و عقیدتی ترکمن در مجموعه مقالاتی به نگارش در آورد. از منابع اصلی و معتبری که مردم‌شناسان خارجی، مانند ویلیام آیرونز امریکایی و بی‌بی رابعه لوکاشوا، در تحقیقات و تألیفات خود درباره‌ ترکمن‌های ایران بهره گرفتند، همین مجموعه مقالات پورکریم بود. پورکریم اندیشه‌ای ساخته و ورزیده و استوار داشت. زیربنای تفکرات او را مجموعه‌ای از بینش‌های باریک اجتماعی و فرهنگی و سیاسی شکل می‌داد. می‌دانست برای چه می‌زید و برای چه قلم می‌زند. یک زندگی مسئولانه و هدف‌دار را دنبال می‌کرد. برای زیستن به آئین و قاعده و نظم اعتقاد داشت. نوشته‌های او نشانه‌هایی از شیوه تفکر و روش تحقیق و تکیه کلام‌های او را می‌نماید. نخستین تک‌نگاری خود را راجع به جامعه روستایی، به نام «فشندک» در سال ۱۳۴۱ به تشویق جلال آل‌احمد نوشت. این تک‌نگاشت در مجموعه «دفترهای مونوگرافی»، از انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی‌ دانشگاه تهران و زیرنظر جلال آل احمد چاپ و منتشر شد. او مرد کار و مرد علم و تحقیق بود. با کار تحقیق و تألیف انس گرفته بود و از مشغولیت با آن لذت می‌برد. زندگی را با کار و پژوهش می‌آمیخت، و با کار کردن و پژوهش به زندگیش معنا و بها می‌بخشید. مهاجرت به غرب: پورکریم یکی از هزا

ران مغز روشن و اندیشمندی بود که به جهت بحران‌های سیاسی سال‌های نخستین انقلاب و فعالیت‌های سیاسی خود، از فضای پرتنش اجتماعی و سیاسی آن زمان به ستوه آمد. سال ۱۳۶۲ بود که ایران را با زن و تک فرزندش لاله ترک کرد. پس از چند سال آواردگی و در به دری و تحمّل مشقّت زیاد، سرانجام در سال ۱۳۶۸ در کشور سوئد پناه و سکنی گرفت. تا اواخر سال ۱۳۶۹ در شهر تیداُهلم، شهری کوچک در جنوب سرزمین سوئد و تقریباً مجاور دانمارک و هلند، زندگی می‌کرد. بعد این شهر را به تشویق همسرش ترک کرد و به یوتوبوری (گوتنبرگ)، بزرگترین شهر سوئد پس از استکهلم، رفت و تا پایان عمر در آنجا به سر می‌برد. او ناگزیر از ترک سرزمین و مردم و فرهنگی شد که با تمام «هستی»‌اش به آن عشق می‌ورزید، هیچ‌گاه نمی‌پنداشت که روزی به اجبار به سرزمین و نزدمردمی برود که هیچ رشته پیوندی میان او و آن سرزمین و فرهنگ و مردمش وجود نداشت. پورکریم درباره‌وضع زندگی خود و مهاجران ایرانی، مشکلات معیشتی و تحصیلی مهاجران در سرزمین سوئد، گهگاه در نامه‌هایش اشاره‌هایی می‌کرد. در یکی از نامه‌هایش می‌نویسد: «ایرانیان ساکن سوئد دومین قومیت کشورند. تعدادشان پس از فنلاندی‌ها بیش از دیگر ملت‌هاست. در همین یوتوبوری ۵ تا ۶ هزار ایرانی به سر می‌برند که در انطباق با محیط اجتماعی و اوضاع اقتصادی این‌جا کار و زندگی خودشان را دارند و کم و بیش با محیط مأنوس شده‌اند یا می‌شوند». در همین نامه از بحران‌های اقتصادی در سوئد و کمبود مشاغل و تلاش مهاجران ایرانی در کاریابی و غلبه بر مشکلات اقتصادی زندگی یاد می‌کند و می‌نویسد: «سال گذشته (۱۹۹۲) بحران اشتغال در سوئد و در بقیه کشورهای اروپا و نیز در آمریکا تشدید شد و در سال جدید هم، چنان که پیداست بحران ادامه خواهد یافت. محدودیت مشاغل اصلی در وهله اول برای مهاجران جوینده شغل مشکلاتی ایجاد کرده است. به همین سبب باید خارج از محدوده کارخانه‌ها و مؤسسات تولیدی یا مراکز خدمات دولتی مشاغلی را جست، یا بهتر بگوییم ابداع و ایجاد کرد. از این لحاظ مهاجران ایرانی در سوئد تاکنون تدبیر و ابتکار خود را بروز داده‌اند و توانسته‌اند با بحران اشتغال، بهتر از خود سوئدی‌ها، در کشوری که غریبه‌اند مقابله کنند». در شرح کمک‌های مالی دولت سوئد به مهاجران، و پرداخت هزینه‌ زندگی و تحصیلی به آنان از بودجه عمومی کشور، با ظرافتی صادقانه حریّت و بی‌نیازی و استغنای طبع خود را در گرفتن این گونه کمک‌ها بیان می‌کند: «معمولاً مهاجران تا دو سال و گاه حتی سه چهار سال با مدد معاش زندگی می‌گذرانند، تا وقتی که زبان سوئدی را بیاموزند و کاری در خور موقعیت خود پیدا کنند. امیدوارم که این مدت برای ما به دو سال هم نکشد و بتوانیم هر چه زودتر از حاصل کار خودمان امرار معاش کنیم». (تیداُهلم، ۹ شهریورماه ۱۳۶۹) برای مردی خود ساخته هم‌چون پورکریم، گذران زندگی با مدد معاش یک دولت خاری شرم‌آور و خفّت‌بار بود بنابراین تلاش و امید او این بود که با کار کردن و از راه کسب درآمد از دست‌رنج خود امرار معاش بکند. نامه‌های پورکریم از سوئد به بستگانش حکایت از زندگی سخت و پررنج روانی ایرانیان مهاجر، بویژه پناهندگان، در آن سرزمین دارد. او به فرو پاشیدن نهاد زناشویی و خانوادگی در میان خانواده‌های ایرانی مهاجر اشاره می‌کند. پورکریم انگیزه پدید آمدن این رفتارهای ویران‌گر را در زندگیِ ایرانیان تأثیر فرهنگ ویژه جامعه سوئد در میان خانواده‌های ایرانی و نفوذ سستی در «مبانی عقیده و اخلاق» و «تردید در ارزش‌های جوهری انسان» توصیف می‌کند. در نامه‌ای دیگر، پیامد این گونه سستی‌ها و تردیدها را در زندگی اشتراکی زن و شوهرها بروز «عارضه‌های گوناگون، از جمله افزایش حیرت‌آور طلاق در خانواده‌های مهاجر، خلاصه مهاجران ایران» بیان می‌کند. در نامه‌ای دیگر اضطراب و نگرانی خود را از سرنوشت ایرانیانی بیان می‌دارد که تحت تأثیر فرهنگ بیگانه به راه و روش زندگی خاصی در تقابل با فرهنگ و شیوه زندگی ما ایرانیان دل می‌بندند. سرانجام هم نسیم فرهنگ بیگانه که پورکریم وزش آن را در فضای فرهنگی خانواده‌های ایرانی ویران‌گر می‌انگاشت و از آن بیم و هراس داشت در خانه او نیز می‌وزد. در گوتنبرگ پورکریم و همسرش با هم، لیکن هر یک به تنهایی با آرمان‌ها و علایق ویژه خود زندگی می‌کردند. پورکریم با امید دور نگهداشتن بنای آسیب‌پذیر زندگی زناشویی از لطمات فرهنگ دیگر، و دست و پنجه در افکندن با طوفان سهمناک ویران‌گری که بی‌رحمانه بر پیکر خانواده‌اش می‌وزید؛ و همسرش در اندیشه یافتن زندگی‌ی دیگر با صیغه و جلوه‌ای دیگر. سرانجام همه چیز فرو می‌پاشد و این زن و شوهر، که پنداشتی همگام و همسو و خوشبخت بودند، در ۱۳۷۰ از هم جدا می‌شوند. جدایی همسر، زخمی دردناک و پایدار بر هستی بی‌سراپا مهر و وفای پورکریم گذاشت. فروپاشی خانواده چنان بر او گران آمد و زندگی‌اش را بر هم آشفت که مدتی از گفتن و نوشت و هر کار و فعالیتی دیگر بازماند. پس از فروپاشی بنیاد خانواده، این مرد تنومند و شاد و با امید، و بشارت‌دهنده سپیدی‌های بهار شادی، از هم می‌شکند و اندوه و ابهام زندگی او را فرا می‌گیرد و هوای دل‌تنگ پائیز طوفان‌ها در وجودش رخنه می‌کند. او برای عزیزانش چنین می‌نویسد: «این‌جا در پیرامون خود چیزی نمی‌یابیم که بتواند با خاطره شماها و خاست‌گاه‌ام و با خاطره‌های میهنم برابری کند، یا شاید از بار سنگین مهجوری‌ام بکاهد. تنها لاله است که با طربناکی کو

دکانه‌اش شادبی‌ام می‌بخشد. وقتی با او مشغول و همبازی‌ام لطف کم دوام زندگی‌ام را می‌فهمم. در این حال هم مراقبم که مبادا آرزوهای بلند آوازه بپرورانم. دیگر، در پی نامردی‌های چند سویه، تا حدی دیرباور و به زمانه بدگمان شده‌ام، می‌دانم که شادابی و بشارت هر بهار به دلتنگی‌های یک خزان طوفانی می‌انجامد! به باورم، در ورای چهره‌آرام اغواگر حیات، روحی عنادجو و خشمگین در تلاطم است تا بردباری و آزادگی را در هم بپیچد و صبر و قرار را از میانه بردارد. با این حال،‌ شادی‌های کوچک و گذرنده را، هرجا که دست دهد، از زمانه می‌ربایم و با هریک هم‌چون غنیمتی بزرگ دل خوش می‌شوم». زندگی پورکریم، در فاصله میان جدایی از همسر و مرگش (از ۱۳۷۰ تا سوم مرداد ۱۳۷۳) با نقاشی کردن، خواندن و نوشتن، و تدریس گذشت. فضای تهی زندگی او، و هوای تاریک و غم‌افزای خانه‌اش با دیدار دخترش، تنها عشقی که برایش باقی‌مانده بود، گشت و گذار و هم صحبتی با او پر و تنفس‌پذیر و قابل تداوم شده بود. در این سه سال و اندی از پایان زندگی، سر مشغولی‌های فراوانی برای خود فراهم کرده بود. آموزش ایرانیان، به خصوص جوانان، همت گمارده بود و کلاس‌های درس‌شان را با وجود و حضور خود معنا می‌بخشید. «تاریخ عمومی ایران»، «جامعه‌شناسی خانواده»، «جامعه‌شناسی کار» و «هنر و نقاشی در ایران» از جمله عناوین درس‌های او بود. چند نمایشگاه از تابلوهای نقاشی خود در شهرهای یوتوبوری، استکهلم (پایتخت سوئد)، واسلو (پایتخت نروژ) برپا کرد. متن ترجمه فارسی چند کتاب، از جمله تاریخ کردستان را ویراستاری کرد. مقاله‌هایی چند در زمینه مسائل اجتماعی و فرهنگی و روستاشناسی نوشت و در مجله‌های فارسی زبان سوئد چاپ و منتشر کرد. درباره مسئله «مهاجرت»، «خانواده»، «فردوسی و شاهنامه» در مجمع‌های گوناگونی که در دانشگاه یوتوبوری و برخی از انجمن‌های فرهنگی شهر تشکیل می‌شد. سخنرانی کرد و … شب و روز می‌نوشت و نقش می‌زد، به این امید که شاید روزی نقش زمانه و سرنوشت حتمی خود را چنان که باید بگرداند، و سایه رذالت بی‌وفایی و جفای روزگار را از آسمانه ذهن و احساس خود بزداید؟ لیکن چنین نگشت و نشد. با همه امیدها و آرزوهایش به آینده و کار و فعالیت شبانه‌روزی و جنگ و پیکار دلیرانه با معضلات روان کاه زندگی خانوادگی، یأس و بدبینی در وجودش خانه کرده بود و هم‌چون خوره از درون او را می‌جوید و می‌پوکاند. در نامه‌ای اندوه ناامیدی و تشویق‌های خود را آشکار می‌کند و خاستگاه همه این مصیب‌ها را از زندگی در غربت و فرهنگ غرب می‌داند: «با همه اینها بعید می‌دانم که سرگشتگی‌ها و بی‌قراری‌ها چاره شود. تا وقتی در غربت هستیم، عوارض غریبی را هم باید تحمل کنیم. این قبیل تدبیرها حداکثر این که در حد یک تسکین‌بخش تأثیر می‌گذارد وگرنه چاره اساسی کار در چاره مهجوری است». پایان این مهجوری و دردهای غربت و رهایی از تضادها را بازگشت به سرزمین آرمان‌هایش ایران می‌داند. آرزو می‌کند که روزی هم‌چون «اسرا»ی ایرانی که از سرزمین عراق بازگشتند، آن‌ها نیز به وطن بازگردند، تا شاید دوباره صبح صداقت و وفا و بهجت در آسمان تیره‌زندگیش بدمد. می‌کوشد تا با هر حیله و تدبیر ریشه دلسردی و نامیدی را که در وجودش شاخه دوانده از خود دور کند و خود را به آینده‌ای که فرا خواهد رسید و در آن آرام خواهد گرفت دل خوش سازد. پایان زندگی: سرانجام این زاده رشید بندر انزلی و فرزند شیر پاک خورده دریا، در آن سوی آب‌ها به آغوش «مادر مثلی»‌اش دریا شتافت و در میان امواج آن آرام گرفت. و به این گونه طوفان زندگی،‌سال پیش (سوم مرداد ۱۳۷۳ شمسی) تک سوار نحیف قامت قایق آرزوهای فردا را به کام مرگ کشید. دوستانی که در زندگی کوتاهش در سرزمین غرب یافته بود، پیکر او را چنان که شایسته‌ این مرد هنرمند و محقق فرهیخته و وارسته انسان دوست بود، با شکوهی تمام تا مزارش در بوستان پر از گل و لاله‌ای چون بهشت تشییع کردند و در غربت غرب زیر باران رحمت الهی به خاکش سپردند. یاد بودش را هم جمعی از نویسندگان و اندیشمندان و هنرمندان و دوستان ایرانی و خارجی در مجلسی در شهر یوتوبوری (گوتنبرگ) گرامی داشتند. دریغ که در ایران تنها با یک مجلس پرسه آن هم از سوی خانواده‌اش در مسجد صفیعلی‌شاه، او را یاد کردند و به سکوت از او گذاشتند. جا داشت یاران و هم‌کاران قدیم او در مرکز مردم‌شناسی سابق ایران و گردانندگان پژوهشکده مردم‌شناسی در سازمان میراث فرهنگی کنونی یاد خدمات پژوهش او را در زمینه‌ مردم‌شناسی ایران گرامی می‌داشتند و مجلس بزرگداشت او را در فضایی که به آن عشق می‌ورزید برپا می‌کردند. یاران بفروختندش و اغیار خریدند آوخ ز فروشنده، دریغا ز خریدار! این مقاله نخستین بار در نامه انسان شناسی شماره ۲ به چاپ رسیده است و نویسنده آن را برای تجدید انتشار در اخیتار این پایگاه قرارداده است.

 

منبع :سایت فکوهی

آرشیو مطالب
ارسال نظر جديد
در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی یا گیلکی تایپ کنید.
  • نظرات در ارتباط با همین مطلب باشد در غیر اینصورت از « فرم تماس با مدیریت » استفاده کنید.
  • «مدیر سایت» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور یم.
  • نظرات پس از تأیید مدیریت سایت منتشر می‌شود.



جستجو
مدیریت
سایت کرکان بندرانزلی با دامنه
www.kargan.ir
نیز در دسترس می باشد.
مرحوم تقی کرکانی خان قدیم کرکان

روستای کرکان در منطقه جلگه ای و در کنار جاده کپورچال-آبکنار واقع شده دارای نسق 85 ساله (تاتاریخ 1363 شمسی)بوده و از نظر ثبتی جزء بخش 7 حومه انزلی و سنگ شماره 6 میباشد و مسافتش تا کپورچال 7 کیلومتر و تا انزلی 27 کیلومتر است . . .

تبلیغات
HTML
محبوب ترین مطالب
بازدید از سایت