.
شهر منهای توست يعنی هيچ
شهر منهای توست يعنی من
شهر منهای توست گمشده است
شهر منهای توست يعنی زن
#
زن همينجاست توی شهری که
قسمتش چند ماه تنهايی ست
قسمتش خلوت خيابان و
نيمکت های ساکت و خاليست
#
يک نفر عاشق است ماهيها
و بلد نيست تا شما باشد
و بلد نيست باله هايش را
ول کند راحت و رها باشد
#
او بلد نيست توی اين دريا
با دهانش نفس نفس بزند
کارش اين بوده باله هايی را
که به او می رسيد پس بزند
#
او دلش را به يک خيابان بست
که به پای درخت می پيچيد
که بماند و سايه اش باشد
دست هايی که هرز می رقصيد
#
آسمان باله شد زمين باله
زن که بايد فقط نفس بزند
می تواند نفس … ولی ديگر
او بلد نيست باله پس بزند
#
ارسالی : خانم اسماء میرزایی شاعر و کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی
خیلی زیبا بود
ممنونم آقای احمدجو