نویسندگان
تبلیغات
کد HTML تبلیغ
WELCOME

آقای ولی الله پورقلی کپورچالی

بعداز گرفتن دیپلم که منتظر برگزاری کنکوردانشگاه ها بودم در صورت عدم موفقیت باید به خدمت سربازی می رفتم درآنزمان هر دانشگاهی برای خود کنکورجداگانه ای برگزار میکرد روزی پدرم روزنامه ای به منزل آورد که در آن اطلاعیه ای بود مبنی براینکه نیروی هوای ارتش برای تکمیل کادر فنی خود تعدادی دیپلمه با شرایط ذیل استخدام میکند ( شرایطی را که اغلب موقع استخدام ذکر مینمایند در آن درج شده بود) و مرا تشویق کرد که به تهران رفته و در آن آزمون شرکت نمایم، خدا بیامرز بچّه زیاد داشت و من بزرگترینشان بودم ازما انتظار نداشت که نان آور خانه باشیم ولی یک نان خور کمتر بهتر، بچّه های مردم از دیپلم گرفته تا زیر دیپلم هریک به کاری مشغول بودند الاّ ما که منتظر فرصت و شانس و ادامه تحصیل بودیم.
شال و کلاه کرده با ساک لباس و لوازم شخصی و مدارک مورد نیاز و مقداری پول توجیبی عازم تهران شدم در منزل یکی از فامیل که بعداً به آن خواهم پرداخت اسکان کردم روزهای بعد سری به نیروی هوایی زدم برای ثبت نام شرایط سفت وسخت و مدارک مفصلی مثل: عکس، رونوشت شناسنامه، مدرک دیپلم و ارزش تحصیلی با عدم سوء پیشینه و تکمیل فرمهای مختلف مورد نیاز بود. ۱۵-۱۴ روز طول کشید تا توانستم پرونده را تکمیل کرده و ثبت نام نمایم. یک ماه بعداز ثبت نام تاریخ آزمون های مختلف: زبان، ادبیات، هوش و انجام ورزش های مختلف پرش، بارفیکس، تحمل ۵۰ بار دراز و نشست و انجام معاینات مختلف پزشکی و رادیو گرافی قسمت های مختلف بدن را روز به روز اعلام کردند که انجام آنها خود یک ماه طول کشید بعد از این مدت یک فرصت دو ماهه خواستند که نتیجه را اعلام نمایند دراین زمان به اجبار دفترچه آماده به خدمت گرفته بودیم که تاربخ اعزام زودتر از دو ماه بود با پی گیری هایی که کردیم روز آخری که فرصت مانده بود تا خودمان را برای خدمت نظام وظیفه معرفی کنیم اسامی قبول شدگان را اعلام کردند من نیز جزو پذیرفته شدگان بودم و طی سخنانی که ایراد نمودند معلوم شد که افراد پذیرفته شده پس از دیدن یک دوره دوساله تکنسین فنی شده و در صورت موفقیّت به استخدام دایمی نیروی هوایی در میآیند امّا بچّه ها میگفتند چون افسری و یا خلبانی نیست پس بدرد نمی خورد عدّه زیادی از جمله من آنجا را ترک کرده وهمان شب راهی محل قرعه کشی خدمت نظام وظیفه شدیم.
و امّا آپارتمانی که فامیل ما در آن مستاجر بوده و من در این مدّت مهمانشان بودم چهارطبقه بود که طبقه اول آن صاحب خانه و بقیه مستاجر بودند و آنها در طبقه سوّم سکونت داشتند این آپارتمان علاوه بر توالت دشتشویی های داخل ساختمان یک توالت همگانی نیز داشتند که در کنج حیاط بود این توالت دستشویی دومتر ارتفاع داشت مثل دیوار حیاط و ساختمان نمای آن آجری بود و در سقف آن نیز برای تزیین دو ردیف آجرچیده بودند بنظرم رسید که میتوان آنرا گرفته و تمرین بارفیکس نمود، روزی که امتحان بارفیکس در نیروی هوایی داشتیم صبح زود برای نماز بلند شدم به دستشویی آمده قبل از شستن دست و صورت با دست گرفتن به آجرهای سقف توالت میخواستم چند بارفیکس انجام دهم چون تعداد بارفیکس مورد قبول در امتحانات ۱۰-۸ تا بود به محض بالا کشیدن بدنم آجرهای سقف توالت به روی سرم سرازیر شد و چند ضربه و خراش به سر و صورتم وارد آمد آجر ها را کنار زده سر صورت را شسته بالا رفتم پس از اقامه نماز خوابیدم یک ساعتی نگذشته بود که با صدای همهمه و شلوغی های حیاط بیدار شدم بسرعت پایین آمده دیدم همسایه ها همه جمع شده بودند و میگفتند دیشب دزد از دیوار بالا آمده و آجرها ریخته است ببینید از واحدها چیزی نبرده باشد یکی میگفت نیمه های شب من یک صدایی شنیدم چون خسته بودم خوابم برد دیگری میگفت نزدیک های صبح من صدایی شنیدم فکر کردم کامیون از کوچه عبور میکند و دیگری گفت به کلانتری زنگ بزنیم بیایند و ببیند و صورتجلسه کنند. که من ماجرا را گفتم و اضافه کردم خودم هم امروز سقف دستشویی را تعمیر میکنم که شوخی و خنده شروع شد گفتند نه خود استا محمّد (صاحبخانه) بنّا است و درستش میکند زخمهای صورتم را بررسی کردند و دیدند که زیاد عمیق نیست با همدیگر حسابی سر صبح احوال پرسی کردند که گویا مدّتی بود همدیگر را ندیده بودند از بس که صبح زود هرکس به سرکارش رفته و آخر شب خسته و کوفته برمیگردد. فامیل ما از خانمی که در طبقه دوم ساکن بودند پرسید حسن آقا پیدایش نیست؟ گفت در منزل بستری است پرسید چرا؟ گفت در کارخانه آتش شوزی شده و اوسوخته است چند روز بیمارستان بوده و اکنون بهش مرخصی داده اند و یک ماه باید در خانه بستری باشد گفت ای بابا همسایه ما بیمارستان بوده و ما خبر نداریم آلان که دیر است باید به اداره بروم امشب بعد از شام برای عیادت میآییم، شب شام را زودترخورده ایشان با خانواده و من به منزل همسایه رفتیم دو دست و گردن و سینه اش باند پیچی شده بود ، این خانواده اهل یزد بودند دو بچه سه و پنج ساله داشتند مرد در کارخانه رنگ سازی کار میکرد در کارگاه که سردشان شده بود چند تکه چوب را در پیت حلبی گذاشته و یک گالن تینر رنگ را بالای آن آویزان کرده تا قطره قطره روی چوبها ریخته و ازشعله آن گرم شوند حرارت چوب کم کم به تینر سرایت کرده و منفجرشده بود آتش به لباسهایش سرایت کرده سر و صورت و دستهایش سوخته بود و چون با دست ها لباس را در آورده و چیزهای داغ را گرفته بود میزان سوختگی در دستها بیشتر و در گردن و سینه کمتربود و خوشبختانه در صورت خیلی کمتر بوده است که فقط کرم زده بودند.
پس از احوال پرسی و خدا بد نده و اگر کاری باشد تعارف نکنید و به ما بگویید تا انجام دهیم، گفت پدر و مادرم اخیراً چند نامه نوشته اند و من جوابشان را نداده ام در صدد بودم که این روزها نامه ای برایشان بنویسم که این پیش آمد کرد اگر ممکن است چند خط نامه از طرف ما برایشان بنویسید که خیالشان از بابت ما راحت باشد.
ضمن اینکه آنها صحبت میکردند من شروع به نوشتن نامه کردم: پدر و مادر عزیزم سلام عرض میکنم امیدوارم حالتان خوب باشد نامه هایتان مرتّب می رسد و ما خوشحال میشویم فاطمه خانم خدمت شما سلام می رساند مهدی و حسین دست بوس شما هستند و محبّت های شما را فراموش نمی کنند انشاالله عید نوروز برای عرض تبریک خدمت خواهیم رسید به محبوبه خانم سلام برسانید و بگویید سفارش شان را تهیه کرده ام که با خود خواهیم آورد عمو رحمت و خانمش را سلام برسانید دامادشان را گاهی من می بینم حالشان خوب است هر کدام از فامیل ها اگراز احوال ما جویا باشند سلام برسانید – قربا شما حسن –
دید نوشتن نامه خیلی زود به پایان رسید گفت: جسارت است اگر ممکنه و زحمت نمیشه دو سه تا نامه دیگر هم بنویسد که ما گاهی یکی برایشان پست کنیم بیچاره ها زن وشوهرپیر هستند و دلشان به نامه های ما خوش است، من سه نامه دیگر نیز با همین مضمون با کمی جا به جا و حذف و اضافه نوشتم و توی پاکت گذاشته وآدرسش را نیزنوشتم و تحویل داده خدا حافظی کردیم.

.

نویسنده: آقای ولی الله پورقلی کپورچالی
منبع: سایت کرکان بندرانزلی

بازدید:2,260بار , ارسال شده در : 28ام بهمن, 1393; ساعت : 6:00 ق.ظ
تعداد نظرات : ۴
آرشیو مطالب
ارسال نظر جديد

  • ناهید گفته: ۱۲:۱۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۳۰

    باسلامی گرم حضور محترم حاج اقا مهندس پورقلی
    بسیار جالب بود .ضمن اینکه دلم براتون سوخت که زخمی شدین ،کلی خندیدم .آخه جا قحط بود بارفیکس برین؟ بوس.بوس ،بوس……………..(تعجب نکنید بابا ! داداشمه !)
    رحیم جان شما هم ، بوس……. چرا پیداتون نیست آدم دختر شوهر میده آن هم خانم دکتر ،اینقدر سنگین میشه ؟شوخی کردم بابا،میدونم سرت خیلی شلوغه! ولی زودتر بیا منتظرتیم !

    • ولی الله پورقلی گفته: ۱۹:۴۷ - ۱۳۹۳/۱۲/۱

      ناهید جان سلام
      زحمت کشیده مطلبی نوشته اید متشکرم
      بله واقعاً جا برای تمرین بارفیکس قحط بود چون در روستاها و شهرستان ها میشد شاخه درخت یا تیر دروازه ای را گرفت و تمرین بارفیکس نمود ولی در تهران و شهرهای بزرگ با زندگی آپارتمانی پیدا کردن چنین مکانی مشکل بود امروزه چون اثرات ورزش در سلامتی آدمها محرز شده است این دستگاههای ورزشی را در همه پارک ها گذاشته اند و میتوان در پارک ها ورزش و تمرین کرد خدا خیرشان دهد.

  • الهام گفته: ۱۵:۳۲ - ۱۳۹۳/۱۲/۱۲

    سلام
    خدا خیرتان دهد که جرات بخرج داده و اصل قضیه را گفتید و گرنه بدبینی ها و شک ها تازه شروع شده و شوخی شوخی ممکن بود دزدی هم پیدا بشود!!!!
    چه جالب…: “من سه نامه دیگر نیز با همین مضمون با کمی جا به جا و حذف و اضافه نوشتم و توی پاکت گذاشته ….” خداراشکر این روزها داشتن سواد خواندن و نوشتن تقریبا همگانی شده است.

    • ولی الله پورقلی گفته: ۱۴:۱۱ - ۱۳۹۳/۱۲/۱۳

      الهام عزیز سلام و باتشکّر از نوشته هایتان
      باید اضافه کنم که این روزها دیگر دوران نامه نویسی به سبک سابق و سنتی سر آمده و بصورت on line به هرنقطه ای از دنیا حتی با تصویر و بطور مجانی امکان پذیراست آنواع چت روم ها، ایمیل، ویبر، فیس بوک، تیوتر و غیره، با این اوصاف کسی به خودش زحمت نمیدهد یا پیام کوتاه میفرستد یا اینکه میگوید سر فرصت به اش زنگ میزنم که این فرصت هیچ وقت پیش نمی آید.

  • در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
    • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی یا گیلکی تایپ کنید.
    • نظرات در ارتباط با همین مطلب باشد در غیر اینصورت از « فرم تماس با مدیریت » استفاده کنید.
    • «مدیر سایت» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
    • از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور یم.
    • نظرات پس از تأیید مدیریت سایت منتشر می‌شود.



    جستجو
    مدیریت
    سایت کرکان بندرانزلی با دامنه
    www.kargan.ir
    نیز در دسترس می باشد.
    مرحوم تقی کرکانی خان قدیم کرکان

    روستای کرکان در منطقه جلگه ای و در کنار جاده کپورچال-آبکنار واقع شده دارای نسق 85 ساله (تاتاریخ 1363 شمسی)بوده و از نظر ثبتی جزء بخش 7 حومه انزلی و سنگ شماره 6 میباشد و مسافتش تا کپورچال 7 کیلومتر و تا انزلی 27 کیلومتر است . . .

    تبلیغات
    HTML
    محبوب ترین مطالب
    بازدید از سایت