برای پور رضای ِ دلها
خبر سنگین بود
به سنگینی البرز
به سنگینی ِ همه ی غم های ِ
آوار شده
در دل تاریخ ایران
به سنگینی آه ها
سوزها
فراق ها
به سنگینی ِ بغض های در گلو مانده
و من
در این سوی جهان
به ناگه
بغضم را می ترکانم
و گریه های پنهانم را
عیان می کنم
آه
پور رضا
ای صدای رسای گیله مردان
و گیله زنان
و ای ترانه ی چوپان
با رمه ها
می دانی
گیل و گالش
اقیانوس اشک
از چشمان می بارند
می دانی دیلم
عزا دار است
می دانی
گیلان و مازندران
بیرقش
سر
خم کرده است
دردا
که زمانه قدرَت را
نشناخت
و نفرینا
که جهل و جنون
صدایت را
در گلو خفه کرد
احمد پناهنده ( الف. لبخند لنگرودی )
تکه ای از گذشته مان بود از شادی هایمان .خاطره هایش همیشه با ما خواهد بود .روحش شاد