نویسندگان
تبلیغات
کد HTML تبلیغ
WELCOME
  زمان دانشجویی درمنزلی واقع در نارمک مستاجر بودم آپارتمانی سه طبقه و جمع و جوری بود، طبقه اول در اختیار یک بنا بود و دوم صاحب خانه زندگی میکرد و طبقه سوم هم من بودم، مرد صاحب خانه در میدان امام حسین ( فوزیه سابق ) خیاطی داشت گاهی هم سری به شمال میزد […]
    صدای شلپ شلپ پاهایش با کفشی که خیسی و سرمای آب باران کف پاهایش را مور مور کرده بود، در سرش می پیچید و از این وضعیت دندانهایش را به هم می فشرد و با ذهنش درگیربود .یکی اون می گفت یکی خودش .شنیده بود وقتی گفتگوی درونی باخودش دارد روی کاغذ بنویسد […]
 دختر آینه ها کتابی است که از مشکلات و دغدغه های زنان شاغل می گوید. زبان صریح، گیرا و جسورانه و قلم پالوده و سرشار از بدایع ادبی در فضایی کاملا داستانی از مشخص های این کتاب می باشد که باعث می شود از خواندن این داستان لذت ببرید. دختر آینه ها روایت داستانی دختری […]
 قسمت آخر برای اینکه وضعیت زندگی ام بهتر بشه اولین دوره بازخریدی ام در اوایل دهه ۷۰ انجام دادم که سرانجام ناخوشی داشت که ناچاراً افتادم به کار بازاریابی موادغذایی در یک شرکت که به عنوان کارآموز با شخصیت جالبی آشنا شدم که روزهای خوش و جالبی داشتیم در فصل زمستان ۷۰ و بعداز مدتی […]
 قسمت چهارم: سربازی ام با اینکه در جنگ وگلوله و مین و خمپاره بود روزگار خوش و سرگرم کننده ای بود با اینکه خیلی ها را از دست دادیم دوستانی را هم یافتیم اما بعدها دیگر نتوانستیم همدیگر را ببینیم ، هرکدام رفتیم در یک گوشه ای از زمین و شروع کردیم به بازی نقش […]
 قسمت سوم : قلم را می کنم داخل مغزم تا دوباره بالا بیاورم ؛ بیاورم و بگویم : کم کم دارم روی زمین غریبه می شوم اما دریا و آسمان دوستان همیشگی ام خواهند بود ابرهای سیاه و بارش های باران هم همینطور . شالیزارها ؛ زنان تا کمرخم شده ؛ زالوهای چسبان به پاها […]
  قسمت دوم : تمام اینا هنوز تو کله ام هستند و هنوز نتوانسته ام درمانش کنم هنوز تصاویرم با تقی و محمد و سعید و عبدالرضا و حمید در اتاقهای گلی با سقف پوشالی خانه کریم که درس می خواندیم در ذهنم وول می خورند همین یک ماه پیش در شنبه بازار دیدمش چقدر […]
  قسمت اول : دلم میخواست انگشتم را بکنم تو کله ام و بالا بیارم همه این سالهای رفته را حالم بد بود خیلی بد . مغزم دچار تهوع شده بود .تصویر عیسی آمد جلویم که داشتند رویش خاک می ریختند یاد مردادسالی افتادم که همه از خانه هاریخته بودیم بیرون باد و رعدوبرق شدید […]
مقدمه: بالاخره همه چی دست به دست هم دادند وکشاندنم به بیمارستان برای آنژیو و بعدش هم بالون زدن شاید هم اوضاع آنقدر بد نبود اما امورات پزشک و بیمارستانی که سهامدارش بود باید می گذشت . گفتم همه دست به دست هم دادند آره آلودگی این ابرشهر نکبتی که هیچ وقت مهرش به دلم […]
    تکیه دادم به پشتی و ولو شدم،خسته شده بودم . اما زنم همان طور داشت هنوز غر می زد چه می دونم حرف می زد شاید هم … حرفاش همه تکراری بودند ، بارها شنیده بودم.جالب بود دقیقاً شبیه دیالوگ سریالهای تلویزیونی.خسته ام کرده بود.داشتم متوجه می شدم که ازش دارم تنفر پیدا […]
وقتی به آسمان آبی شهرم نگاه میکنم به تکه ابرای کوچکی که در آسمان جاخوش کرده اند.به پرنده ها که در پروازند.با خودم میگویم ای کاش من هم می توانستم پرواز کنم.دشت های سرسبز را ببینم.گندمهایی که روی تپه ها سراز خاک در آورده اند با باد در رقصند مثل موج دریا همانند دامن پرچین […]
  چندی پیش و در آخرین روزهای ماه مبارک رمضان سایت وزین کرکان عکسهایی از درو برنج گذاشت و من رفتم به سالهایی دور سالهایی که حمل برنجهای درو شده از مزارع به خانه ها با اسب صورت می گرفت.داشتم اسبها را می دیدم که آرام آرام در کوچه ها می رفتند و پوزه بندی […]
  آقای طاهری مدیریت محترم سایت آبکنارما اعلام نموده بودند از اولین ها یتان بنویسید.ایده های خوبی می دهند که بار اول در مورد اولین ماشین بود و از قضای روزگار اولین ماشینهایمان یکی بود و آن هم ژیان که داستانش را نوشتم و حالا از اولین سفر م می نویسم که به صورت پراکنده […]
  هوا گرم است. هفته هاست که باران نباریده. دلم لک زده برای صدای باران و بوی خاک باران خورده.به آسمان نگاه می کنم. ابری سیاه از راه رسیده است.شاید ببارد. صندلی را بر می دارم و کنار پنجره اتاق منتظر می نشینم. پنجره رو به حیاط باز می شود. حیاطی که مثل یک جنگل […]
  بله مسافرین ایستگاه می خندیدند .خدارا شکر که باعث شادی و خنده تعدادی شدم،ترمز کردم تا ایمان و شین سوار شوند و بعد راه افتادیم .یادم رفت بگویم که برگه ای هم نوشته بودم فروشی و چسبانده بودم پشت شیشه عقب.آمدیم و رسیدیم به عوارضی که ابتدای اتوبان تهران کرج بود، تا آمدم پول […]
  در همان شمال قرار و مدار بازدیدهای عید از اقوام ساکن تهران را با خواهرها که آن موقع مجرد بودند گذاشته بودیم. رخش را از دم خانه پدر خانمم آورده بودم خانه و خواهرها که برای بازدید عید آمدند خانه ما فردا صبح همه سوار ژیان شدیم و ضبط قرمز را هم برداشتیم و […]
  کمک حال خوبی بود هر چند کوتاه مدت و با دردسر و اذیت کردن های فراوانی که داشت . با پارتی ایمان را گذاشته بودیم مهد کودک یک شرکت داروسازی واقع در جاده مخصوص کرج و در خیابان پشتی آن هم شرکتی که در آن کار می کردم واقع بود.من صبح ها ایمان را […]
  با کمک برادر زنم توانستیم یک ژیان بخریم با قیمت ۱۲۰ هزارتومان. از ذوق داشتن ماشین حال خوشی داشتیم و آنقدر گرم بودیم که متوجه نبودیم یارو قورباغه را با یک رنگ زیبا به جای بلبل به ما انداخته و ایمان خوشحال تر از ما بود و به آن می گفت ژیان بابا .حدود […]
  تقدیم به افسانه زندگیم گاهاًوقتی انسانها به یک جایگاه و موقعیت و مقامی که می رسند بدون در نظر گرفتن چگونه رسیدن به آن موقعیت گذشته را از یاد می برند.اما ما همیشه در حال شکر گذاری هستیم که زمانی در اوایل ازدواج دو اتاق داشتیم که آشپزخانه اش چند پله می خورد و […]
  تقدیم به یک آشنا ( سمیه . م ) اعصابم از دست خواهرم و ننه داغان شده بود . ما سه نفر در ایوانی که تبدیل به اتاق شده بود می خوابیدیم . دوتا درخت سیب جلوی حیاط ؛ که شاخه هایش تا شیشه های ایوان اتاق خود نمایی می کردند شده بودند مایه […]
  دست روی جیبش گذاشت و بودن چاقو حس خوبی را به اش داد ؛ ازنفرت پر بودوقتی قیافه و هیکل عارف را مجسم میکرد در ذهنش داشت با چاقو به نقاط مختلف بدنش ضربه می زد . روی ماسه ها دراز کشید و به آسمان چشم دوخت . آسمان پر از ستاره و شهاب […]
کنار تختش ایستاده ام و به او نگاه میکنم غمی که چشمانش را فرا گرفته نشانگر رنجی است که می کشد از ماندن در اتاق دیدن دیوار های سفید، نگاهش معصوم است بغض غریبی در گلویش انباشته شده از چهره رنجورش نمایان است، دستش می لرزد از او سوال میکنیم اینجا چکار میکنید با این […]
  به نام خدا بهار آمد شروع فصل نو شد بهار آمد شروع زندگی شد عطر گل های بهاری گل سنبل، بنفشه، ارغوانی نوای بلبلان در باغ و بستان شده دلها بهاری و گلستان بهار آمد دل پیرم جوان شد دلم از غنچه واشد دلم غرق دعا شد بهار آمد زمان غصه ها نیست بهار […]
  بالاخره تصمیمم را گرفتم،یک چیزهایی شنیده بودم که اکر بتوانم خودم را تا بندر عباس برسانم حتماً یک کاری پیدا خواهد شد. دیگر تاب ماندن در محل را نداشتم ، به نانوا و بقال و چند نفر دیگر بدهکار بودم و روی روبرو شدن با آنها را نداشتم و از طرف دیگ دیدن بچه […]
  قبل نشستن دختری پرسید آیا یک گوشی همراه آن دور برها ندیده و او بعد اینکه سری از روی تاسف تکان داد از زن اجازه گرفت که روی صندلی کنارش بنشیند. تا آنجا که می‌دید همه صندلی‌های پارک اشغال بود و پایش دیگر در اختیارش نبود تا بیشتر راه برود. زن با مهربانی به […]
    من از باران این شهر نفرت دارم.تا اندازه ای که وقتی می بارد دلم می خواهد زانو بزنم و التماس کنان بگویم بس است ،نبار…… تمام شب را بیدار بودم ، نماز را که در ایوان خواندم همانجا روی سجاده نشستم و به باران که به شدت درحال باریدن بود نگاه می کردم.دیشب […]
  کلاس پنجم دبیرستان و یا متوسطه درس می خواندم. گویا ۱۸ سالم بود. سال تحصیلی تمام شده بود و ما در تعطیلات تابستانی بسر می بردیم. تابستان لنگرود چون گرم و طاقت فرسا بود، ما جوانان همسن و سال و بعضن بزرگتر یا کوچکتر به چمخاله می رفتیم تا روزهای تعطیلی مان را پر […]
  عکس تزئینی میباشد (برگرفته از داستان واقعی زندگی رخساره) در راه باریکه که دو طرفش را انبوه درختان ،علفهاو بوته های تمشک پو شانده بود و به شالیزارهای وسیع می رسید آهسته قدم می زد ولای بوته ها دنبال تمشک میگشت .دامن بلندش به روی زمین کشیده می شد.. ،هر قدمی که بر می داشت […]
باران به شدت می بارید،تقریباً چهارروزی بود که هوا یک سره ابری بود و باران هم به تناوب می بارید گاهی آرام و گاهی تند و شدید.با اینکه هوا سرد بود اما کمی روی ایوان دراز کشیدم و به زمزمه باران گوش میدادم که خوابم برد صدای ساجدین را شنیدم که می خواند سپیده دم […]
 از ترس کلافه شده بودم ،مطمئن بودم سراغم خواهند آمد و این طول کشیدن آمدنشان بیشتر عصبی ام کرده بود. به رضا گفتم به حاج کریم بگو بره با حاجی صحبت کنه شاید بتونن راه حلی پیدا کنند ،رضا گفت حاجی اصلاً با من مخالفه.بالاخره آمدند داماد دومی حاجی با برادر کوچکه افسانه ،حسن می […]
آرشیو مطالب
گالری تصاویر
جستجو
مدیریت
سایت کرکان بندرانزلی با دامنه
www.kargan.ir
نیز در دسترس می باشد.
مرحوم تقی کرکانی خان قدیم کرکان

روستای کرکان در منطقه جلگه ای و در کنار جاده کپورچال-آبکنار واقع شده دارای نسق 85 ساله (تاتاریخ 1363 شمسی)بوده و از نظر ثبتی جزء بخش 7 حومه انزلی و سنگ شماره 6 میباشد و مسافتش تا کپورچال 7 کیلومتر و تا انزلی 27 کیلومتر است . . .

تبلیغات
HTML
محبوب ترین مطالب
بازدید از سایت