نویسندگان
تبلیغات
کد HTML تبلیغ
WELCOME
نرم افزارهای پیام رسان(لاین، وایبر، واتس آپ…) نویسنده: منیر فحیانی چند روز بیشتر از خرید گوشی موبایل آندرویدی ام نمی گذشت که فرزند یکی از اقوام که در منزل ما مهمان بود، پرسید: لاین داری؟ واتس آپ و وایبر چطور؟ سرم را با اشاره ای که بدتر از جواب نه بود تکان دادم. گفت: بگذار […]
یکسال بود که در روستای هوس شهرستان فریمان مشهد به عنوان سپاه دانش خدمت میکردم. سرشماری آبانماه سال ۱۳۴۵ بود که از طرف آموزش پرورش شهرستان مشهد به ما اعلام کردند اگر مایل باشیم به مدت یک ماه کلاس ها را تعطیل کرده و برای سرشماری در این منطقه همکاری نماییم. در اینصورت علاوه برمبلغ […]
خاطرات زیادی در زندگی انسانها وجود دارند که در پستوهای ذهن گم شده اند که گاهی با یه اتفاق ، کلمه ، عکس ویا چیزهایی کوچک ناگهان به یاد ش می آوری و این خاطره یکی از آنهاست که در ورقهای اتفاقی نوشته هایم که بیش از دو دهه پیش به صورت پیش نویس نوشتهام […]
 بعد از اتمام دوره لیسانس وزارت خانه ای ۱۵ نفر از ما را در رشته های مختلف که خدمت سربازی را قبلاً انجام داده بودیم برای تاسیس یک مرکز آموش تخصّصی از دانشگاه علم و صنعت استخدام کرد به این صورت که پس از برگزاری یک دوره دو ساله آموزش های مختلف زیر نطر کارشناسان […]
مطالبی که من می فرستم خاطرات زندگی ام از ۶-۵ سالگی تا ۶۰-۵۰ سالگی می باشد و برای تنوع یکی ممکن است مربوط به ۵سالگی، یکی ۱۰- ۲۰-۳۰سالگی و یا ۴۰ و۵۰ و۶۰سالگی باشد و زمان آن در خود مطلب ملحوظ است ولی پس از اتمام مطالب میتوان آنها را مرتّب نمود اگر تعدادی از […]
    (این نوشته بر اساس شنیده ای در یکی از قطارهای مترو است که من هرروز در مسیررفت و برگشتم از کرج به تهران به اندازه یک گفتگوی دو دقیقه ای گرفته شده .) استرس همه وجودش را گرفته بود ، برای بار اول بود که می خواست این کار را بکند.به صورت شیفتی […]
  در زمان نوجوانی ما علاوه برفوتبال و شنا در دریا و بازی های محلی که توضیح در باره آنها فرصت دیگری را می طلبد، سرگرمی های فصلی و مناسبتی دیگری نیز در کپورچال وجود داشت که عبارت بودند از: لافند بازی یا همان بند بازی، سینمای آموزشی سیاَر و تعزیه خوانی. در لافند بازی […]
  ادامه دادم و گفتم هر وقت با هم میریم خونه پدر و مادرم ، وقتی برمیگردیم میگی مادرت رفتارش یک جوری بود ، انگاری از اینکه ما اونجائیم ناراحته .تو رو دوست داره و با تو خوبه اما رفتارش با من بده بهت میگم عزیز من ، من وظیفه امه برم بهشون سر بزنم […]
  اردیبهشت بود و نزدیک امتحانات و من کنار مصطفی که مشغول ماهیگیری بود کنار ساحل به این طرف و آن طرف می رفتم.دختری نزدیک شد . مسافر زود رس بود شاید ، پرسید ماهی می گیرید . گفتم دوستم در حال ماهیگیریست و من هم دارم قدم می زنم . شروع کرد به حرف […]
  شرشر عرق می ریختم بدون آنکه در حال انجام کار سختی باشم . هوا به طرز وحشتناکی گرم و شرجی بود، ذل تابستان و وسط گرمای روز و زمانی که پدر و مادر در حال استراحت و خواب بعداظهر بودند به دنبال جیر جیرک ها زیر درختان به و ازگیل ژاپنی و انجیر با […]
  وقتی سیکل اول دبیرستان را درکپورچال تمام کردم، باید برای ادامه تحصیل به تهران یا رشت یا بندر انزلی ویا به رضوانشهر ( که آنوقت رضوانده میگفتند ) می رفتم چون در کپورجال سیکل دوم نداشتیم. هرکدام از دوستان و همکلاسی ها به تناسب وضع خانوادگی ویا وضع مالی خود برای ادامه تحصیل به […]
  به یاد همه آنهایی که روزی در کنارمان بودند.یادشان گرامی  روی ایوان خانه پدری با پاهای آویزون نشسته بودم و دو کف دستم تکیه گاهم بود و پاهایم جلو عقب می شدند و صدای شغالها به گوش می رسید که می گفتند فردا آفتاب خواهد بود .هواشناسیشان بهتر از کارشناسان هواشناسیمان بود که می […]
  بعد از گرفتن دیپلم به سپاه دانش رفته و از آنجا پس از دوره آموزشی به روستایی در نزدیکی کارخانه قند فریمان مشهد برای خدمت اعزام شدم در آنجا علاوه برتدریس در کلاس روزانه وشبانه ودروس کشاورزی وورزش، هراتفاقی که در روستا می افتاد به سراغ من می آمدند تا حل و فصل نمایم. […]
  افسوس که نامه جوانی طی شد وان تازه بهار زندگانی طی شد وان مرغ طرب که نام او بود شباب فریاد ندانم کی آمد کی شد سرنویسی زمانی که شش ساله شدم، پدرم از اول تابستان میگفت امسال باید به مدرسه بروی، مادربزرگم یک کیف چرمی قهوه ای رنگ خیلی طریف که میگفت از […]
  زمان دانشجویی درمنزلی واقع در نارمک مستاجر بودم آپارتمانی سه طبقه و جمع و جوری بود، طبقه اول در اختیار یک بنا بود و دوم صاحب خانه زندگی میکرد و طبقه سوم هم من بودم، مرد صاحب خانه در میدان امام حسین ( فوزیه سابق ) خیاطی داشت گاهی هم سری به شمال میزد […]
    صدای شلپ شلپ پاهایش با کفشی که خیسی و سرمای آب باران کف پاهایش را مور مور کرده بود، در سرش می پیچید و از این وضعیت دندانهایش را به هم می فشرد و با ذهنش درگیربود .یکی اون می گفت یکی خودش .شنیده بود وقتی گفتگوی درونی باخودش دارد روی کاغذ بنویسد […]
 دختر آینه ها کتابی است که از مشکلات و دغدغه های زنان شاغل می گوید. زبان صریح، گیرا و جسورانه و قلم پالوده و سرشار از بدایع ادبی در فضایی کاملا داستانی از مشخص های این کتاب می باشد که باعث می شود از خواندن این داستان لذت ببرید. دختر آینه ها روایت داستانی دختری […]
 قسمت آخر برای اینکه وضعیت زندگی ام بهتر بشه اولین دوره بازخریدی ام در اوایل دهه ۷۰ انجام دادم که سرانجام ناخوشی داشت که ناچاراً افتادم به کار بازاریابی موادغذایی در یک شرکت که به عنوان کارآموز با شخصیت جالبی آشنا شدم که روزهای خوش و جالبی داشتیم در فصل زمستان ۷۰ و بعداز مدتی […]
 قسمت چهارم: سربازی ام با اینکه در جنگ وگلوله و مین و خمپاره بود روزگار خوش و سرگرم کننده ای بود با اینکه خیلی ها را از دست دادیم دوستانی را هم یافتیم اما بعدها دیگر نتوانستیم همدیگر را ببینیم ، هرکدام رفتیم در یک گوشه ای از زمین و شروع کردیم به بازی نقش […]
 قسمت سوم : قلم را می کنم داخل مغزم تا دوباره بالا بیاورم ؛ بیاورم و بگویم : کم کم دارم روی زمین غریبه می شوم اما دریا و آسمان دوستان همیشگی ام خواهند بود ابرهای سیاه و بارش های باران هم همینطور . شالیزارها ؛ زنان تا کمرخم شده ؛ زالوهای چسبان به پاها […]
  قسمت دوم : تمام اینا هنوز تو کله ام هستند و هنوز نتوانسته ام درمانش کنم هنوز تصاویرم با تقی و محمد و سعید و عبدالرضا و حمید در اتاقهای گلی با سقف پوشالی خانه کریم که درس می خواندیم در ذهنم وول می خورند همین یک ماه پیش در شنبه بازار دیدمش چقدر […]
  قسمت اول : دلم میخواست انگشتم را بکنم تو کله ام و بالا بیارم همه این سالهای رفته را حالم بد بود خیلی بد . مغزم دچار تهوع شده بود .تصویر عیسی آمد جلویم که داشتند رویش خاک می ریختند یاد مردادسالی افتادم که همه از خانه هاریخته بودیم بیرون باد و رعدوبرق شدید […]
مقدمه: بالاخره همه چی دست به دست هم دادند وکشاندنم به بیمارستان برای آنژیو و بعدش هم بالون زدن شاید هم اوضاع آنقدر بد نبود اما امورات پزشک و بیمارستانی که سهامدارش بود باید می گذشت . گفتم همه دست به دست هم دادند آره آلودگی این ابرشهر نکبتی که هیچ وقت مهرش به دلم […]
    تکیه دادم به پشتی و ولو شدم،خسته شده بودم . اما زنم همان طور داشت هنوز غر می زد چه می دونم حرف می زد شاید هم … حرفاش همه تکراری بودند ، بارها شنیده بودم.جالب بود دقیقاً شبیه دیالوگ سریالهای تلویزیونی.خسته ام کرده بود.داشتم متوجه می شدم که ازش دارم تنفر پیدا […]
  هیچ کس نمیتونه به عقب برگرده و همه چیز را از نو شروع کنه ولی هر کسی میتونه از همین حالا عاقبت خوب و جدیدی را برای خودش رقم بزنه خداوند هیچ تضمین و قولی مبنی بر این که حتما روزهای ما بدون غم بگذره و خنده باشه بدون هیچ غصه ای ،یا خورشید […]
وقتی به آسمان آبی شهرم نگاه میکنم به تکه ابرای کوچکی که در آسمان جاخوش کرده اند.به پرنده ها که در پروازند.با خودم میگویم ای کاش من هم می توانستم پرواز کنم.دشت های سرسبز را ببینم.گندمهایی که روی تپه ها سراز خاک در آورده اند با باد در رقصند مثل موج دریا همانند دامن پرچین […]
  چندی پیش و در آخرین روزهای ماه مبارک رمضان سایت وزین کرکان عکسهایی از درو برنج گذاشت و من رفتم به سالهایی دور سالهایی که حمل برنجهای درو شده از مزارع به خانه ها با اسب صورت می گرفت.داشتم اسبها را می دیدم که آرام آرام در کوچه ها می رفتند و پوزه بندی […]
  آقای طاهری مدیریت محترم سایت آبکنارما اعلام نموده بودند از اولین ها یتان بنویسید.ایده های خوبی می دهند که بار اول در مورد اولین ماشین بود و از قضای روزگار اولین ماشینهایمان یکی بود و آن هم ژیان که داستانش را نوشتم و حالا از اولین سفر م می نویسم که به صورت پراکنده […]
  سموم آفت زدا مواد شیمیائی هستند که که برای از بین بردن و حذف موجوداتی که برای بشر محسوب میشوند ،ساخته شده اند این مواد را میتوان شامل حشره کشها ،سموم دفع آفات نباتی ،جونده کشها ،قارچ کشها،مواد محافظ چوب، حلزون کشها و مواد گندزدا دانست. آفت کشهای خانگی اغلب در ترکیب خود دارای […]
  هوا گرم است. هفته هاست که باران نباریده. دلم لک زده برای صدای باران و بوی خاک باران خورده.به آسمان نگاه می کنم. ابری سیاه از راه رسیده است.شاید ببارد. صندلی را بر می دارم و کنار پنجره اتاق منتظر می نشینم. پنجره رو به حیاط باز می شود. حیاطی که مثل یک جنگل […]
آرشیو مطالب
گالری تصاویر
جستجو
مدیریت
سایت کرکان بندرانزلی با دامنه
www.kargan.ir
نیز در دسترس می باشد.
مرحوم تقی کرکانی خان قدیم کرکان

روستای کرکان در منطقه جلگه ای و در کنار جاده کپورچال-آبکنار واقع شده دارای نسق 85 ساله (تاتاریخ 1363 شمسی)بوده و از نظر ثبتی جزء بخش 7 حومه انزلی و سنگ شماره 6 میباشد و مسافتش تا کپورچال 7 کیلومتر و تا انزلی 27 کیلومتر است . . .

تبلیغات
HTML
محبوب ترین مطالب
بازدید از سایت